Recent News

زیبایی ریشه ها ... و حس باغچه

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

حجم سنگین زندگی


باعث شده بیشتر به بودنم بیاندیشم


و بیشتر احساسش کنم


من ، هر روز


تمام باغچه را میکنم و  خاکش را بیرون میریزم


ریشه ی گل ها را نوازش میکنم


و بعد ، طی یک مراسم سکوت ،


گل ها را به خانه شان بازمیگردانم


و بدین ترنیب آنها روز به روز با طراوت تر میشوند


چون هر روز بیشتر ارزش خاک زیر پای خود را احساس میکنند


و می فهمند که با آنکه تمام زیبایی باغچه به گل هایش است ،


وکسی به زیبایی خاک توجهی ندارد


اما مادر باغچه خاک است ...


آری گل ها میفهمند که آنها فقط تجلی زیبایی هستند


و زیبایی واقعی در دیگر سو است ، جایی که هیچ کس نمی بیند


مگر کسانی که حسش کنند


اگر دست من بود ، بعد از اینکه گلها باز شدند ،


آنها را سر و ته میکاشتم ،


تا کمی بتوانم از ریشه ها قدر دانی کنم


و بهشان بفهمانم که چقدر مهم هستند


تا وقتی کله ی گل زیبا به خاک خورد و ما تحتش به هوا رفت ،


لذت ببرم از درسی که به او داده ام !


من با افتخار تمام


کلکسیون ریشه هایم را ،


به نمایشگاه گلهای رنگارنگ می برم


تا به انسان های بی ریشه بفهمانم


ذات مهمتر از ظاهر است


و گل زیباست ، بخاطر ذات پاکش


ریشه های سخاوتمندش


و مادر بزرگوارش


و حسی که به همه میدهد زمانی که نگاهش می کنند


و این همه بخشندگی ای که دارد ...


آری من ، هر روز ،


"  نگاه آدم ها به زندگی را  "  به  " خود معنای زندگی  "   سنجاق میکنم


و برای همین است ،


که حجمش هر روز سنگین تر میشود


و وزنش ، هر روز کمتر و کمتر


                                            ...


 

19 نظرات:

میلاد گفت...

میخواستم تو اون پست" من ساحل نگاه "  یه نظری بدم الان این که گفتی میگم.
البته گفتنش شاید یکم واسه تو عجیب باشه.
من اولین حس خاک بودن رو کنار دریا و زیر شنها تجربه کردم.
زیر خاک باشی و سرمای ماسه و آب رو حس کنی و گرمای آفتاب روی شنهای خشک شده....
من دوست دارم.
خاک
زمین
قدرت زمین
هیچ چیز در دنیا زیباتر از خاک نیست.
یک سفر به کویر داشتم. در کویر خشک و خالی از گیاه!
زندگی در هیچ. در فقط خاک.
زیبایی بود. ولی کمی خلوت از هیاهو که شاید اون هم زیبا بود!
هروقت خواستیم زیبایی رو معنا کنیم باید خاک را حس کنیم!!!!
این رو کاملا جدی میگم.
کاملا!
تجربه اش نیاز انسان است...

bulur گفت...

سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی داری
در ضمن قلم خوبی هم داری
اگه بخوای از طرف گروه bulur هر روز آهنگ ها رومان ها عكس ها و اخبار  جديد رو در يافت كني تو گروه زير عضو شو
با تشكر
http://bulur.gigfa.com/yahoo.html

ناشناس گفت...

من با اجازه از يكي دوتا مطالبت استفاده كردم حلالم كن .. چون وصف حال دل من هم بود

پوریا7 گفت...

سلام.
من با این مطلبت موافقم و خیلی وقتها هم شعارمه!!
مثلا میگم کسی که حسوده یا مثلا ببخشید زن بازه از ذاتشه که اینجوریه شاید بتونه خودشو بعضی وقتها کنترل کنه ولی ذاتش همینه!
مطلب خوبی بود تبریک میگم.
ممنون خبرم کردی.
موفق باشی

پوریا7 گفت...

من به روزم

یاشار گفت...

اول: دراینکه فشار زندگی شما رو بیش از پیش متوجه هستی خودتون می کنه حرفی نیست، ولی این دلیل نمیشه که در اندیشه شما زندگی به پارادوکسی نامفهوم ختم بشه. «زندگی ای که هر روزحجمش سنگین تر و وزنش هر روزکمتر و کمتر میشود»!! تصور نمی کنم بین نوع و تنوع نگاه آدمها به زندگی، با سنگینی یا سبکی زندگی دیگران رابطه ای باشه، و حتی اگر به فرض شما سنجاق کردن «نگاه آدمها به زندگی را، به خود معنای زندگی» باعت سنگینی حجم آن بشه، باز این سنگینی معطوف و مربوط به زندگی خودشان است نه زندگی من و شما...
و اما بعد: شما ناخواسته با شیفتگی افراطی خود به  ریشه ها در اصل مرگ را برهرچه زیبایی و زندگیست تجویز می کنید! شما با بیرون کشیدن و نوازش هر روزه ریشه گل ها نه تنها به آنها طروات نمی بخشید بلکه طعم تلخ نیستی و مرگ را هر روز و هر روز به انها می چشانید. کار شما شبیه کسانی است که «هر آنچه هست را فدای آنکه شاید بهتر است می کنند».

یاشار گفت...

و در آخر: توصیه می کنم درسیکل و نظم و آرایش ، هستی و زندگی دستکاری نفرمایید. بگذارید هرچیز در جای خود باشد. گل اگرچه بر پایه های ریشه هاست ولی هرگز خود ریشه نیست، لطفا با سر و ته کردن آفرینش طراوت؛ ظرافت و لطافت هستی گل را از ما نگیرید. لطفا متوجه باشید که اگر ریشه ها این چنین دل از شما ربوده اند بخاطر جلوه های زیبای گل و شاخ و برگهایی است که جلوه گرند، والا ریشه به تنهایی جز زمختی چیز دیگری ندارد. ای بسا گلهایی که  ریشه در گندابها و منجلابها دارند. ای بسا گلهایی که  نه بر ریشه خود که بر بیگانه ای «پیوند» یافته اند.
همه چیز  زیرخاک نیست، نور افشانی و آبچکانی هم در آن بالا بالا هست، هستی باهم زیباست...

یاشار گفت...

و در آخر: توصیه می کنم درسیکل و نظم و آرایش ، هستی و زندگی دستکاری نفرمایید. بگذارید هرچیز در جای خود باشد. گل اگرچه بر پایه های ریشه هاست ولی هرگز خود ریشه نیست، لطفا با سر و ته کردن آفرینش طراوت؛ ظرافت و لطافت هستی گل را از ما نگیرید. لطفا متوجه باشید که اگر ریشه ها این چنین دل از شما ربوده اند بخاطر جلوه های زیبای گل و شاخ و برگهایی است که جلوه گرند، والا ریشه به تنهایی جز زمختی چیز دیگری ندارد. ای بسا گلهایی که  ریشه در گندابها و منجلابها دارند. ای بسا گلهایی که  نه بر ریشه خود که بر بیگانه ای «پیوند» یافته اند.
همه چیز  زیرخاک نیست، نور افشانی و آبچکانی هم در آن بالا بالا هست، هستی باهم زیباست...

م... گفت...

حجم زندگی...
مثل یه بادبادک. بادش میکنی حجم داره ولی وزن ....
کافیه اون سنجاقه بخوره یه جای زندگی. بومب...
اینم قبول دارم ذات مهم تر از ظاهره ولی خیلی ها این روز ها عقلشون به چشمشونه. یا بهتره بگم چشمشون جای عقلشون رو گرفته.
دوتا چشم به جای مغز در حال پلک زدن...

سوتک من گفت...

وای ..هر روز ..!!! واقعا خسته نباشی پهلوون ...تو انرژی هر روزه ات را از کجا می آوری؟ .....

... گفت...

گاهی زندگی تمومه هواستو جمع میکنه تا ببینه تو چی دوس داری  تا همونو ازت بگیره...
                                ...

mani گفت...

سلام مهدیه ...........

mani گفت...

نوشتنم نمیآد !

احمد رجایی(قطره) گفت...

سلام کاش انسان ها یادشان باشد و آنهایی که یادشان نیست یادشان بیاید که بی ریشه بودن یعنی نبودن و مهمتر اینکه نبودن بسی بهتر است از بودن و بی ریشه بودن . پس چه کسی هستیم و کجا هستیم مهم نیست بلکه مهم این است که آیا همچنان جنس فابریک و درجه یک هستیم یا گرد زمان و جابجایی مکان ما را از اصل انداخته است .
توفیق رفیق راهتان باد
قطره ( رجایی) 20/04/89

علی گفت...

عالی بود!!!

پست جدید، دوست داشتی بیا که به تشویقت احتیاج داریم! هاهاه...
خوشحالمون میکنی...

احمد رجایی(قطره) گفت...

با سلام
از  اونجایی که  لینک  کردن یه  امر  دو  طرفه است
به دلیل استمرار  حضور دائم شما با اجازتون
من شما را لینک کردم اگر مایل بودید
شما هم این کار و بکنید .

توفیق رفیق راهتان باد 21/04/89

یاشار گفت...

سلام
دیدم در یه جایی برا یکی کامنت گذاشتی که: «خیلی مغروری». تعجب کردم . می خوام بدونم چرا در موردشون چنین فکر می کنین.
قصد فضولی ندارم بیشتر مخوام  بدونم تصور خودم چقدر درست بوده.

یاشار گفت...

تعجبم بیشتر به این خاطر بود که  در لحن و ادبیات شما اگرچه ممکنه موضع گیریهای منفی ، تند و بیان احساس بد نسبت به یک امر کلی و عمومی دیده بشه ولی (البته تا اون جایی که من خوندم) سراغ ندارم و ندیدم که این نوع احساسات منفی رو به شخص و فرد بخصوصی نسبت بدین. از نوشته هاتون چنین بر میاد که شما همیشه بر علیه زشتی های انسانی تاختین نه زشتی یک انسان. برداشتم اینه که اگرچه از پلیدیهای انسانی بیزارید ولی همواره نوعی همراهی همدلانه و دلسوزانه با انسان داشتین و انسان پلید و زشت رو محکوم شرایط و فاکتورهای گوناگونی دانستین.(البته این حرفهای من هیچ ربطی به شخصیت شخص مورد نظرمون نداره و بصورت یک بحث کلی عرض می کنم)  برام این سوال ایجاد شد که : این دختر تو نوشته های این شخص چی دیده که مجبور شده خارج از سبک و سیاق خودش نظر بده . اونم بی مقدمه و بی هیچ توضیح اضافی.
مایل بودم ذهنیتی که از خوندن نوشته هاشون در من ایجاد شده  رو با تصورات و برداشتی که شما از شخصیت اویشون دارید مقایسه کنم.

یاشار گفت...

من معتقدم انسان ذاتاً موجودی بسیار پیچیده وناشناخته است، ناشناخته حتی برای خودش. معتقدم کسی که میگه من فلانی رو میشناسم  لاف میزنه و کسی که ادعا میکنه خودشو میشناسه داره خودشومسخره میکنه. در ضمن معتقدم هیچ کی اونی نیست که سعی میکنه در کردار وسلوکش نشان بده و یا تو نوشته هاش منعکس کنه. شخصیت انسان لایه ها و سطوح متعددی داره که چون درست وحسابی برای خودش هم شناخته شده نیست، بالطبع نمی تونه درست و حسابی هم انعکاسشون بده.
ظاهراً در نوشته ها شون نگاه بدی به انسان و محیط دور برش نداره و اگه در مواردی هم چیزهایی نوشته که ممکنه ناپسند یا حداقل دور از انتظاره (من شخصاً در یکی دو مورد از نوشته هاشون یه همچین تصوری دارم) ، چیزیه که بطور سنتی در جامعه شایع و رایج و ایشون هم ظاهرا تحت تآثیر همین جو فکری این تصورات و ذهنیت ها رو قبول کرده اند. که البته باز تکرار می کنم من شخصاً با توجه به سطح دانش و طبقه اجتماعیشون چنین انتظاری از ایشون ندارم.

     

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.