Recent News

اشکهایت را خدا پاک خواهد کرد

۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

انگشتانت ، همچو نسیم ، بر تن عریان پیانو می رقصید 
و من ، در تصور عمق هنر ، خیال می بافتم 
به عمر فکر کردم ، به روزگار .... و به تو 
و به زمانی که سردرگم یافتن دلیل عاشقی ات بودم 
و چه خوب گفتی پاسخم را : عشق دلیل نمی خواهد 
از آن روز ، آینه را دوست داشتم 
دوست داشتم در آن خیره شوم ، و غرق شوم در توهم سایه ی یکی شده ی کودکی معصوم و زنی تنها با خویشتن 
هیچ کس ، وسعت روح یک روسپی با قلبی پاک را نمیفهمد 
هیچ کس اعتراف های زنی که از عشق به چشیدن انتهای روح عریانی آدم ها شعر گناه می سراید را نشنیده است 
هیچ کس ، مثل من اینچنین محکم آرزوی عمری چندین باره نداشته تا بتواند پاسخ همه ی اشک ها را بدهد 
و هیچ کس ... نفهمید ... نفهمید آن لحظه را که در پشت نقاب لبخند خود خرد میشدم و دلداری ات میدادم : " گریه نکن ... زندگی همینه " 
آه که چقدر شعرهایم دلتنگ اند 
دلتنگ روزهایی که نیامده اند ، آرزوهایی که هرگز نخواهند رسید 
مگر ... 
مگر در دنیای دگر و روزهایی دگر 
شاید در شهر پرندگان 
نمی دانم 
برآورده شدن برخی آرزوها ، در ابعاد دنیا نمی گنجد 
و این همان معنی رنج بشریت است ! 
این روزها ... دلم کوچک شده است 
و یا شاید احساس کوچکی میکند 
احساس نا توانی 
دلم ، دلش میخواست می توانست برای تو کاری کند 
برای او 
برای همه 
دلم ، دلش میخواست هرگز آن لحظه های تحمل اشک تکرار نشوند 
دلم ، دلش میخواست بزرگ بود ... بزرگتر از خورشید 
من ، نمیدانم ، از کدامین شهر آمده ام 
اما ، در تن خوش پوش این ملک زمینی 
به دنبال زادگاهم میگردم 
و دلم ، دلش میخواست زادگاه همه را پیدا کند 
و همه را به خانه شان برساند 
حیف ... حیف که هنوز بزرگ نشده ام ! 
اما ، تو نگران نباش 
خدایی در این نزدیکی است ، او دستمان را میگیرد 
قول میدهم ، قول مردانه !

تسلسل آرزوها

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

یه روزی یه دوره ای یه جایی
دلت میره واسه تمنای رسیدن به یه چیزی یه کسی یه آرزویی
و وقتی ازون روز و دوره و مکان گذشت ... یا بهش رسیدی یا نه
اگه نرسیدی یا همچنان در آرزوشی و یا دیگه به آرزوهای به خیال خودت بزرگ تر فکر میکنی
اگه همچنان در آرزوش باشی یا براش تلاش میکنی و یا فقط در آرزوشی و خودتو تا زمانی که اون آرزو برات نشه هدف گذاشتی سر کار
اگه به اون آرزو رسیدی که یا از رسیدن بهش پشیمونی یا نیستی
اگه از رسیدن به اون آرزو پشیمون نباشی خیلی دیگه خوش بحالته اما بازم زندگی ادامه داره و هیچ وقت هیچی کافی نیست و تو باز در آرزویی دیگه به سر میبری
اگه از رسیدن بهش پشیمونی یا دنبال بدست اوردن آرزوی دیگه ای میری و یا نا امید با همون حالت میسازی
اگه نا امید با همون حالت بسازی نشون میده یا ادم ضعیفی هستی یا بیمار روحی
اگه ضعیفی که خیلی بد به حالته و تو محکوم میشی به زندگی اجباری ای که خودت برای خودت ساختی
اگه بیمار روحی بشی که یا میری دکتر خوب میشی و یا نمیری و همونجوری میمونی
اگه بری دکتر خوب بشی که باز سعی میکنی زندگیتو تغییر بدی و میری دنبال یه آرزوی دیگه
اگه نری دکتر یا دوباره تو دنیای بسته و غیر واقعی خودت‌، خودتو محکوم به زندگی میکنی یا تو دیوارای بسته تیمارستان محکوم به زندگی میکننت
حالا اگه بعد از به دست اوردن آرزویی که بعدش پشیمونت کرده به دنبال آرزوی دیگه بری که میری در پی تغییر و تو یا به اون آرزو میرسی یا نمی رسی
...
..!
زندگیه دیگه ... سخت نگیر !
اگه سخت بگیری ... و اگه سخت نگیری ...
به هر حال هر دوش میگذره
مهم اینه که چجوری بگذره ، مهم اینه وقتی یه روز و یه لحظه و یه جایی رسید که روز و لحظه و مکان آخر بود ، لبخند رو لبات باشه ... لبخندی از رضایت ...

دور دست من بن بست است

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

هر روز ... وقتی از بعضی روزها دورتر میشم ، حس میکنم از خودم دور شدم
دور و دور و دورتر
و کم کم نزدیک میشم به یه ادم جدید که سعی دارم بیشتر بشناسمش
ادمی که به دنیای خاکی شبیه تر میشه و دور میشه از روزهای بیخیالی که رو ابرا راه میرفت
زندگی عجیبه
...و عجیب سخت
...

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.