Recent News

حس

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

حسی مرا سر در گم میکند


حس داشتنت , یا از دست دادنت ؟


حس بودنت , یا نبودنت ؟


حسی میان خلا و یا شاید هم لبریز بودن


...


خواب شیرینی در پیش است ,


این حس از همه قوی تر است !

ما ز یار ، یاری جوییم

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

صدای قدم هایت را میشنوم


هر نفس که به سویم می آیی


چشم هایم را میبندم


و تنها به این جمله فکر میکنم :


"  با تو پروانه میشوم  "


از پیله ی ابریشمین خود بیرون می آیم


و رستاخیزم به پا میشود


با تو


آخرین ذرات بودنم نوای موسیقی میشود


همه تن " نت " میشوم


و تو ، مرا مینوازی


با تو


به خواب قصه ها سفر میکنم


به آن امامزاده ی سبز تنهای بالای تپه


به آن دشت سپید ،


که پیری مرا بدان جا خواند


و نگاهش را به نگاهم دوخت ،


و گفت :  " خدا نمیخوابد  " ،


دست هایت را ظرفی کن ، تا پر شود


با تو فریاد نمی زنم ، سکوت نمی کنم


تنها آرامش را زمزمه میکنم


و شعر میخوانم


شعری برای دست هایت


شعری برای انتظار تمنایت


شعری برای آنسوی آفتاب


آنسوی تپش نبض زمین


آنسوی هر چه هست


 ...


با تو


 " کلمه " تمام میشود


و در حالی که شعرم لبریز گفتن است ،


در یاد نگاهت به پایان میرسد


.


 

پیمان

۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

خداوندا


تو را به بزرگی نام او


تو را به پاکی نگاهش


تو را به عشق زیبایش


تو را به آرامش صدایش


تو را به همه ی بندگان پاکت چون او


تو را به همه ی جلالت قسم میدهم


مرا ببخش ...


مرا لایق گردان


مرا جرعه ای بنوشان


...


امروز تقویم روزهای گذشته را ورق زدم


و دیدم که ... چه خالی ام


هیچ ندارم جز نگاهی خیس به دست های تو


خداوندا


به جبران روزهای بی نورم


به جبران لحظه هایی که قدر ندانستم


به جبران نوایی که نشنیدم


با تو پیمان میبندم


تا با هر چه توان


تا با همه ی نفس هایی که می آید و میرود


عاشق باشم


و به پای همه ی روزهای باقی


عشق بریزم


کمکم کن


که رو سیاهی ام را با دوست داشتنش جبران کنم...


کمکم کن


که باشم


آنچنان که باید باشم


آنچنان که انسان بمانم


                                      ...

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.