Recent News

سرزمین افسانه ها

۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

تو هیچ دوره ای مثل الان , زمان امام حسین و مظلومیتش رو به این شکل درک نکرده بودم ...


سیاهی ، دورویی ، حماقت !


آدم های تاریکی که فریاد روشنی سر میدهند و برای اثبات نور ، تنها داد میزنند : ما نورانی ترینیم !


و قربانیان ...


کسانی که تنها خونشان نیاز است برای دیو افسانه ی قصه ای که در آ ن رمز پیروزی مظلومان ، خون شهیدان است


...


من در این سرزمین غم را فهمیدم


من در این سرزمین نگاه های خسته ، اما امیدوار دیدم


من زشتی دروغ را لمس کردم


من در این دیار رویاهایم را به دیوار خانه قاب کرده ام


من اشک ریختم


اشک ریختم


اشک ریختم


و دل تنگ شدم


برای زمانی که هنوز نرسیده است


برای روزهایی که خواهند آمد ، شاید


این سرزمین افسانه نیست ، حقیقت است دست نوازش مادری که "بر سر فرزندان هنوز نیامده اش میکشد"  و از ته دل برای همه ی آنها آه میکشد آه


آه میکشد برای آنها


برای خودش


برای روزهایی که چقدر میتوانستند زیباتر باشند ...


و من ، هر روز قصه های دیوهای چند سر و رستم بی یاور را برای آیندگانم مینویسم


و در دل امیدوارم که برای آنها ، این غصه ها تنها قصه ای باشد


...


و در این روزگار من عشق را فهمیدم


مظلومی عشق را در سکوتش فریاد زد


و من آن را لمس کردم


اما ...


در جایی گمش کردم !


آنجا که " دیگری " نیز فریاد عشق بر آورد


و در دل گفتم : شاید عشق چند تا است !


شاید آن عشق است و این عشغ


و شاید هم برعکس !


این روزها یک چیزش خوب است : اینکه فهمیدم " فهمیدن " چه سخت و دردناک و اما چه شیرین است


کسانی که در شهر بهشت بیخبری رژه میروند و مشت های تو خالی خود را گره میکنند و فریاد " جانم فدایت " سر میدهند ، در حالی که در دل به نان شب و حقوق فردا و عمل قلب و عیادت بیمار و جنس نسیه و گرانی و شهریه ی مدرسه و زن همسایه و اینکه     " چقدر جانشان برایشان عزیز است "     فکر میکنند ...


مردم در این سرزمین خودشان را راحت میکنند :


برای آنکه  بر سر مفاهیم دعوایشان نشود آنها را چند جور تعریف میکنند :


عشق را


دوستی را


مهربانی را


و حتی دین را


و اینجاست که   " عشق من "    با    "  عشق تو "   و   " دین من "    با   " دین تو "    متفاوت است


واینجاست که دل من تنگ است اما دل تو بیشتر


و اینجاست که   " اندازه ی دوست داشتن من  "   با   " اندازه ی دوست  داشتن تو "  فرق دارد


در اینجا همه چیز را میتوان جور دیگر دید ، یا حتی میتوان اصلا ندید !


میتوان هر چیز را میخواهی ببینی و نشان دهی و هر چیز را نخواستی به راحتی انکار کنی


اما ...


میتوان جور دیگر بود


میتوان نور را برای تاریکی به ارمغان آورد


میتوان از معجزه ی پنهان استفاده کرد : لبخند


من به همه ی تاریکی ها لبخند میزنم


و آغوشم را برای روشنایی باز میکنم


من هستم



----------------------------------


پی نوشت : " نمیدانم چگونه مردم برای مظلومیت و اسارت امام حسین (ع ) میگریند در حالی که خود نیز اسیرترینند ؟ "


                                                                      دکتر شریعتی


 


 

آن سوی تمنا

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

نیستش


ندارمش


یا شاید هم گم شده !


در لا به لای انگشتان ذهن من


شاید هم ...


شاید هم فرض برای اثبات حکم اشتباس :


" نباید به داشتن فکر کرد "


همه از آن یکی هستیم و


هیچ کس از آن ما نیست ...

اینجا بهشت است !

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

قلم را دوست دارم !


مطمئن تر از همه ی چیزهایی که در دوست داشتنشان تردید دارم


"بودن " مثال خوابی طولانی است


و نبودن نیز ...


" زندگی کردن "   هم وزن است با   " استامینوفن قورت دادن "


و من ،  هم وزن خلا !


شبیه  " مایع "  شده ام ، اگر تعریفش کنی :


" شکل ظرف را بخود میگیرد "


صدایی بر وجودم ساییده میشود


جای خراشش روی پوستم مانده ...


دلم گرفته است :


از این همه  " فراغ خیال "  ادم های چوبی


ادم های جامد


...


آسمان مادر زمین است ،


بهشت زیر پای مادران است  ( ! )


اما زبر پای آسمان زمین است ...


پس ...


آه !


بهشتی که میگفتند همین جاست ؟!


شاید هم


اگر واروونه نگاهش کنی !


 


 

ببخش ...

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

نمیدونم چرا ما ادما اینجوری ایم ؟


یا شایدم من اینجوریم و ادما نه !


همیشه سعی میکنی یه عالم حرفو ته دلت نگه داری که فقط یه روزی برای خدا سفرتو باز کنی و بگی بفرما ... حرفایی که توش پره معنی های سکوته ...


اما ...


کاش میشد این حرفهارو به ادم ها هم زد ، کاش میشد ادم های صدای سکوتت رو بشنوند و تو هم ...


بجای این که اینطور باشه گاهی بر عکسه ،


میخوای محبت رو برسونی اما با سکوتت نفرت رو القا میکنی


و این بخاطر همونه که سکوت سکوته و صدایی نداره !


و من ... گاهی حرفهایی میزنم که هیچ اعتقادی بهشون ندارم ؛ و حرفهایی که بهشون معتقدم رو هیچ وقت نمیزنم !


و این  ...


از خدا میخوام که درک کنی ... واسه منم شرایط همیشه مهربون نیست ... منم اشتباه میکنم ... منم یه ادمم ، مثله همه ...


میدونم : مهربون تر از اونی که ....


-----------------------------------------


پی نوشت :


طلب بخشش میکنم ، میبخشی ؟


...

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.