سلام.....
اول اينکه ممنون بابت کامنت هايی که گذاشتين ، ميبينم که بحث در مورد اينکه بالاخره خوبه که ادم به موجودی که جان ( يا بقول دوستمون *دل* ) نداره دل ببنده يا خير؟....
من تا بحال چنين چيزی رو تجربه نکردم بنابر اين نميدونم جواب اصليش چيه ؟....خيلی خوبه اگر اين بحث به نتيجه برسه ، منم منتظر جوابشم!
--------------------
يکی از دوستان گفته بودن که : *بلاگم رو به سمت قرمز بيش ببرم * ولی متاسفانه من منظورشونو دقيقا متوجه نشدم !
--------------------
از امروز يک مسابقه وبلاگ نويسی در مورد موضوع عشق شروع ميشه ، بنابر اين بد نيست ما هم کمی در مورد عشق بگيم و بنويسيم....
***
خدايا به هر که دوست داری بياموز :
عشق از زندگی کردن بهتر است
وبه هر که دوستتر ميداری بچشان که :
دوست داشتن از عشق برتر !
دکتر شريعتی
بهترين تعريف برای عشق را تعريف اقای * امين زندگانی * که حتما معرف حضور هست ميدونم ، ايشون عشق رو بدين صورت تعريف کردند:
بهترين تعريف عشق سر اغاز گفتار خداوند يعنی جمله ی *بسم الله الرحمن الرحيم* يا * به نام خداوند بخشنده ی مهربان * است .
چون عشق چيزی نيست به جز بخشندگی و مهربانی .... انسانی که وجود خودش رو به ديگران ميبخشه ، فکر و ذهن و تمام هستی خودشو به ديگران ميبخشه به جز نام عاشق نام بهتری نميتوان برای وی بيدا کرد ، همچون فرهاد که در راه عشق جان خود را بخشيد:
ان که شد هم بیخبر هم بی اثر از ميان جمله او دارد خبر
تا نگردی بی خبر از جسم و جان کی خبر يابی ز جانان يک زمان؟
عطار
عاشق مهربان است و عشق مهربانی است .... ايا جز اين است؟....مهربانی از تمام وجود ، مهربانی از دل و جان....
عاشق بخشنده است و عشق بخشندگی...
شايد اين يک تعريف کلی و با بينشی عرفانی نسبت به عشق باشه ، اما در دنيای امروزی هر کس از کوچک و بزرگ يک تعريف خاصی از اين کلمه برای خودش داره، بطور مثال بياين تعاريف عشق رو از ديد کودکان بررسی کنيم :
کودکی ۶ ساله :
<عشق يعنی وقتی برای خوردن غذا با کسی بيرون ميروی و بيشتر چيبس خود را به او ميدهی بدون انکه توقع مقابلی داشته باشی > (بخشندگی و مهربانی...)
کودکی ۷ ساله :
<عشق يعنی وقتی به کسی بگويی از لباسش خوشت امده و او از ان بس هر روز ان را می بوشد! > ( سعی در جلب رضايت کسی )
کودکی ۴ ساله :
<عشق ان چيزی است که در اوج خستگی لبخند را به لبانت می اورد > (مهربانی)
کودکی ۵ ساله :
<عشق يعنی وقتی مامان بهترين تکه مرغ را برای بابا ميگذارد ! >( بخشندگی و مهربانی)
و....
در حال حاضر قشر ها و طبقات خاص مختلفی ، با فکر ها و انديشه های مختلتفی در دنيا هستند که شايد تعريف هيچ دو نفری از عشق در ميان انها يکسان نباشد...عارفی عشق رو فقط و فقط مخصوص خدا ميدونه و کودکی عشق رو در مهربانيهای مادرش ميبينه و همسری در نگاه همسرش ،فرهاد تجلی عشق رو در شيرين ميبينه و ليلی در مجنون....
شايد برای شما هم تعاريف مردم مختلف از کلمه عشق جالب باشه :
از ديدگاه حاج اقا : استغفرالله باز از اين حرفای بيناموسی زدی ؟( جمله عاشقانه : خداوند همه ی جوانها را به راه راست هدايت کند !)
از ديدگاه يک رياضی دان : عشق يعنی دوست داشتن بدون فرمول( جمله عاشقانه :به اندازه سطح زير منحنی دوستت دارم !)
از ديدگاه مادر بزرگ : اين حرفای بد رو نزن ! ( جمله عاشقانه : الهی ننه قربونت بره !)
از ديدگاه يک راننده : رادياتور ماشينم از برای عشقت جوش امده ، باور نداری بر امبرم بنگر!( جمله عاشقانه: بو...بو...بوغ!)
عشق از ديد بعضيا ! : خدايا يعنی ميشه بياد خواستگاريم ؟(جمله عاشقانه :يا شاه عبدالعظيم ۱۰۰۰ تومن نذرت بياد خواستگاريم ! )
عشق از ديد بعضی باباها : اخه عشق واسه ادم نون و اب نميشه که ! حالا بگو ببينم باباش چی کارس؟!( جمله عاشقانه : ؟! )
عشق از ديد بعضی مادرا : ببينم بچه مگه تو امسال کنکور نداری؟!عشق واسه بعد ، مگه تو امسال فلان نداری ؟ عشق واسه بعد ، مگه تو امسال ....! ( جمله عاشقانه : ؟!!)
عشق از ديد کسی که بار اولش نيست : خيلی دوستت دارم(جمله عاشقانه : ديرم شده بايد برم !)
و و و ......
عشق کلمه ی بزرگيه با معنا های بزرگتر....عشق رو فقط به معنای مجازی امروزی نگيريم ... بقول يه نفر که احتمالا همه ی شما ميشناسيدش : عشق هم يک راه محکميه از راههای رسيدن به خدا ... .
البته يادمون باشه : < يافتن اب به عشق است نه بهسعی اما بس از سعی !>
اين مطلب رو با شعر زير به بايان ميبرم ، فقط يادتون باشه برام بنويسين که : تعريف شما از عشق چيه ؟
***
مهرورزان زمان های کهن ، هرگز از خويش نگفتند سخن ، که در انجا که * تويی* ، برنيايد دگر اواز از * من * ! .... ما هم اين رسم کهن را بسباريم به ياد : هر چه ميل دل دوست ، ببديريم به جان ، هر چه جز ميل از او ، بسباريم به باد ....
آه باز اين دل سرگشته ی من ، ياد ان قصه شيرين افتاد ، بيستون بود و تمنای دو دوست ، ازمون بود و تماشای دو عشق ، در زمانی که چو کبک ، خنده ميزد * شيرين * ، تيشه ميزد * فرهاد * ، نتوان گفت به جانبازيه فرهاد : افسوس ، نتوان کرد ز بيدردی شيرين فرياد ، کار شيرين به جهان شور برانگيختن است ، عشق در جان کسی ريختن است ، کار فرهاد براوردن ميل دل دوست ، خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن ، خواه با کوه در اويختن است .... رمز سيرينيه اين قصه کجاست ؟ ، که نه تنها شيرين ، بی نهايت زيباست : ان که اموخت به ما درس محبت ميخواست :جان چراغان کنی از عشق کسی ، به اميدش ببری رنج بسی ، تب و تابی بودت هر نفسی ، به وصالی برسی يا نرسی !