گاهی اوقات فکر میکنم،نکنه نفرینم کرده باشه ؟...
نفرین
۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه
نوشته شده توسط
مهدیه ،
در
۲۳.۴.۸۷
1 نظرات
با ایمیل ارسال کنید
این را در وبلاگ بنویسید!
در Twitter به اشتراک بگذارید
در Facebook به اشتراک بگذارید
۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه
دیوونم ... داغم ... از همه اتفاقاتی که تو زندگیم میفته و نمیفته ....
از همه سادگیام وپیجیدگیهام ... از خودم ، از دلم , از این همه زندگی خسته ام ...
حتی از سکوت صدام و فریاد کاغذهام هم خسته ام ....
معنی اون روی سکه زندگیو تو این مدت خوب فهمیدم .... اما ...
رو طاقچه دلم ، نقش یه غم افتاده ، غمی که از جنس زمان نیست ...
لبم ترک خورد از سکوت تنهایی ...
نوشته شده توسط
مهدیه ،
در
۲۲.۴.۸۷
0
نظرات
با ایمیل ارسال کنید
این را در وبلاگ بنویسید!
در Twitter به اشتراک بگذارید
در Facebook به اشتراک بگذارید
اشتراک در:
پستها (Atom)
هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.