Recent News

جای عشق در دفتر نباشد

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

 نوبت به من که رسید ،
همهمه ای در وجودم به پا شد
کسی در گوشم زمزمه کرد : " بمان ، بگو آری ، بگو میمانم ، بگو با هر نفس ماندن را تلاش میکنم "
و من ماندم
ماندم و پس از برگ ریز هر خزان بیشتر معنای ماندنم را فهمیدم
آدمی یک روز ، یک جا ، به جایی میرسد که دیگر باید تصمیم بگیرد
تصمیم به گذران راهی که خواهد گذراند
و آن روز ، روز من بود
تا قبل از آن، عشق را اتفاق ای گمان میکردم
اتفاق ای که یک روز می افتد
و یکدفعه در خانه ات  را میزند
اما ... اما عشق را باید آرام آرام مزه کرد
باید لایه لایه چشید
لایه های شیرین و گس
باید  بدانی آنچه داری میچشی عشق است ،
 برای همین لازم است چشمانت را ببندی که ذره ذره وجودت لمس کند طعمش را
عشق تلاشی است برای نگه داشتن ابدی نوری در دلت
تلاشی برای طی هفت شهر
میگویی کار آسانی است ؟ بیا قراری بگذاریم :
هفت روز ، روزی هفت بار به نوری که وجودت را آبستن کرده فکر کن
بعد ازین هفت روز اگر به سراغم آمدی که هیچ ، اگر بی خبر شدی ... آنگاه میدانم که عاشق شده ای


  "  اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
      كان سوخته را جان شد و آواز نيامد

      اين مدعيان در طلبش بي خبران اند
      كان را كه خبر شد خبري باز نيامد  "











3 نظرات:

aydin ayaz گفت...

چون بزرگان عشق گویند:
«هرچه گویم عشق را شرح و بیان/چون به عشق آیم خجل گردم از آن!» (1).
چو منی درمانده در نخوت خویش چه سان تواند سخن از عشق گوید. عشق کهکشانیست که زهره اش معشوق باشد و خود عاشق ناهید.عشق را کلافیست سر درگم. و ترفه ایست این عشق که عاشقش معشوق دگر است. عشق در عشق در عشق در عشق...
«عشق فرض راه است همه کس را. اگر عشقِ خالق نداری باری عشق مخلوق مهیا کن!»(2).
عشق را اگر حقیقتی باشد، آن را پایه بر مجاز است. که آن مشق است حقیقت عشق را.
«ای عزیز! جمال لیلی دانه ای دان بر دامی نهاده، چه دانی که دام چیست؟ صیاد ازل چون خواست که از نهاد مجنون مَرکبی سازد از آنِ عشق،... فرمود تا عشق لیلی را یک چندی از نهاد مجنون مرکبی ساختند، تا پختۀ عشق لیلی شود، آنگاه بار کشیدن عشق الله را قبول تواند کرد
دریغا! همۀ جهان و جهانیان، کاشکی، عاشق بودندی،
تا همه زنده و با درد بودندی»(3).
مرحبا ای عشق خوش سودای ما/ای طبیب جمله علتهای ما
باغ سبز عشق کو بی منتهاست/جز غم و شادی در او بس میوه هاست(4).

پ.ن:1و4ـ مولوی
2و3: عین القضاه.

آدم مریخی...!! گفت...

قشنگ بود...خانم ..حالا می شه خواهش کنم ، برین تا نوبت من هم بشه؟!! خوب من پشت سر شما ایستاده ام و دارم لحظه شماری می کنم...
نوبت به من که رسید را خوب اومدی ....

pari kochoolo گفت...

آری زندگی با عشق نکوست

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.