Recent News

سفر عشق

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

پرونده:Zahir-od-dowlahc.JPG


تا دم درش رفتم


تا پشت میله هاش ، تا زیر طاق قدیمیش


اون ور میله ها ، یه کم اون ور تر ، یه شمعی روشن بود
میسوخت و میسوخت

من ، پشت در ، در خلوت مبهوم سایه ها ، به انتظار نشسته بودم
تابلوی روی درو خوندم : " آرامگاه صفا - ظهیرالدوله " ، روزهای پنجشنبه و جمعه ، ساعت 9 تا 4 ... اون روزم جمعه بود ، جمعه ساعت 5
صدای باد وآب با نوازش صدای تو پشت اون در درهم آمیخت
انگار میخواستم زمان وایسه ، زمان وایسه و روحم رو از پشت هر چی دره خلاص کنم و بیام سر مزارت و بهت بگم : سلام فروغ
بگم که از همیشه حست با روحم اجین بوده ، بگم که میدونم که هیچ کس نشناخت قلب پاک و نگاه عمیق یک زن را که معصومانه در سکوت فریاد میزد ... و آه ... آه که من خود تو وتو خود من و ما نشان زنان این سرزمینیم ...
نگاهت منو به خودم آورد ... وای که نگاه تو مال همون فضا بود ، شاید خاک آفرینش تو مال همون قطعه زمین بود ...
یه حسی داشتم ، رو زمین نبودم و بودم ، ناراحت نبودم و بودم ، خوشحال نبودم و بودم ...
من ، با تو ، پشت باغ ظهیرالدوله ... کنار فروغ
آدمها ، کسایی که میشد از نگاهشون هنوزم تو اون شهر امید به بهونه های ساده خوشبختی داشت
مرد نگهبان کاخ و کمک از ته دلش ، پیرمرد راننده تاکسی و سادگیش
من و تو و همه ی آدمهای اون شهر
من و تو
ما
یه جاهایی وقتی به یه صحنه تو زندگی میرسی ، یا وقتی به یه جمله ، یه نوشته ، یه حرف ... فقط دلت میخواد سراسر جان بشی و با بند بند وجودت اون لحظه رو نفس بکشی ...
و من ، بعضی لحظه ها را بلعیدم
صدای نفس نفس زدنت را ، مهدیه گفتنت را ، گرمای داغ وجودت را ... همه را با هر لحظه در زمان در آغوش گرفتم
و آن زمان که در مقابل هجوم همه ی این همه ها ، طاقت نیاوردم و گریه آغاز کردم ... برای اولین بار در عمرم حس کردم آغوشی تا همیشه هست که برای همه ی گریه هایم جا دارد ...



من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه من آمدی - برای من
ای مهربان چراغ بیاور و یک درچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم



                                             " فروغ فرخزاد "








4 نظرات:

آدم مریخی...!! گفت...

سلام..عجب بیش از یک هفته شده که فروغ رفته توی ذهنم و هی یک ریز برایم شعر می خواند!! تو هم از او گفتی؟؟؟؟؟
هی میاد و از پری کوچک غمگینی صحبت می کند...چند بار گفتمش!! خانم! خدا رحمتت کند ...اشعارت را حفظم! می گویم تو به من آموختی که در مورد آدمها ، به خصوص خانمها قضاوت نکنم ....مرسی از نوشته ات ...کاش آدرس را دقیق تر می گفتی که سری حضوری به دیدارش رویم!! از نهایت شب به او بگویم....

آدم مریخی...!! گفت...

سلام..عجب بیش از یک هفته شده که فروغ رفته توی ذهنم و هی یک ریز برایم شعر می خواند!! تو هم از او گفتی؟؟؟؟؟
هی میاد و از پری کوچک غمگینی صحبت می کند...چند بار گفتمش!! خانم! خدا رحمتت کند ...اشعارت را حفظم! می گویم تو به من آموختی که در مورد آدمها ، به خصوص خانمها قضاوت نکنم ....مرسی از نوشته ات ...کاش آدرس را دقیق تر می گفتی که سری حضوری به دیدارش رویم!! از نهایت شب به او بگویم....

aydin ayaz گفت...

با حترام به احساساتتون به هرکس و هر چیز، و با اعتراف به اینکه شناخت زیادی از فروغ و اشعارش ندارم، می خوام از تون به عنوان یکی از علاقمندان ایشون بپرسم «چرا فروغ؟» چرا زن هنرمند و شاعر و نویسنده ای دیگه نه؟ و تصریح می کنم که این سوالم نه به معنی «زیر سوال بردن» فروغ، بلکه بیشتر به قصد «شناخت بیشتراو از دید یکی از علاقمندانشه.
نوشته اید: «... همیشه حست با روحم اجین بوده ، ... هیچ کس نشناخت قلب پاک و نگاه عمیق یک زن را...» به نظرتون چه حسی تو شخصیت و آثار فروغ بود که اینطوری شیفته اش شدین و باعث شده که حس اون با روح شما اجین بشه؟ در اینکه انسان اساسن موجودی ناشناخته اس حرفی نیس. ولی از نظر شما فروغ کی بود؟ و چرا هیچکی موفق نشد که او رو بشناسه؟ اصلن چرا میگید که کسی او رو ـ حداقل آن بخش از شخصیت و اندیشه فروغ رو که در اشعارش متجلی بود ـ نشناخت؟
نوشته اید:«... هیچ کس نشناخت... نگاه عمیق یک زن را که معصومانه در سکوت فریاد میزد ... و آه ... آه که من خود تو و تو خود من و ما نشان زنان این سرزمینیم... ». از نوشته تون چنین برمیاد که گویا فروغ شناخته بود آن نگاه عمیق و معصومانه زن را. برآیند شناخت فروغ از زن ایرانی چه بود؟ زن ایرانی در نگاه فروغ کیست و چگونه است؟
آیا دلبستگی شما به فروغ از آن روست که نقاط تاریک حیات زن ایرانی را برایتان روشن کرده یا از این روست که هر آنچه را که شما با جان و تنتان می دانید و می چشید را بر زبان رانده؟ ومصداق قول معروفه « یارا سخن از زبان ما می گویی» هس؟
آیا معتقدید همچنان فضا و خاک آفرینش شما با فضا و خاک آفرینش فروغ یکیست؟ آیا فکر می کنید شناخت و درک و تصورات شما(شخص شما و اشخاصی در سطح شما) از زن، و نقش او، ماهیت و کیستی او، حقوق و اختیارات او دقیقن همسان تصورات و شناخت فروغ از نقش و کیستی زن است؟ آیا نکته ای است که شما ندانید و فروغ برایتان روشن سازد؟
راستی «چرا فروغ؟» چرا «مهدیه» نه؟

مهدیه ، گفت...

سلام و احترام
خیلی فکر کردم جواب طولانی و پر بحث شما رو از کدوم دیدگاه بدم ، اما فکر میکنم اگه به این جواب کوتاه بسنده کنم از همه چی کاملتره ... پرسیدید چرا فروغ ؟
دلیل انتخاب فروغ به هیچ وجه رد هیچ شاعره ی دیگری نیست .. اما در پس شعرهای به ظاهر ساده فروغ ، کلام و احساسی نهفته است که حتی مشکل امروز زنان سرزمینمونه ...مدت ها قبل فیلم ایرانی دیدم به نام " به همین سادگی " ، و کتابی خوندم به نام "زنانی که با گرگ ها میدوند " نمیدونم ارتباط اون فیلمو کتابو با اشعار فروغ و درک روح یک زن و درک ماورای چیزی که امروزه زنان از خودشان انتظار دارند رو چطور با کلام و کامل برای شما دوست عزیز و دقیق بنویسم اما به زودی سعیم بر نوشتن موضوعی بر همین عنوان خواهد بود ... ممنون

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.