آنسوی آب ها ، صدایی در باد پیچیده است ...
صدایی که مرا میخواند مدام
و دعوتم میکند به روشنایی
روشنایی ای که با رفتنت تاریک شد
تاریک ، تاریک ، تاریک تر
اما ...
اما یک روز فهمیدم هرگز نرفته ای ، و نخواهی رفت
تو ، در ذهن من ، در قلم من ، در نگاه من ، در کلام من ، ... تو در من زنده ای
و چه دیر فهمیدم این حقیقت را ...
که تو خود منی !
صدایی که مرا میخواند مدام
و دعوتم میکند به روشنایی
روشنایی ای که با رفتنت تاریک شد
تاریک ، تاریک ، تاریک تر
اما ...
اما یک روز فهمیدم هرگز نرفته ای ، و نخواهی رفت
تو ، در ذهن من ، در قلم من ، در نگاه من ، در کلام من ، ... تو در من زنده ای
و چه دیر فهمیدم این حقیقت را ...
که تو خود منی !
0 نظرات:
ارسال یک نظر