Recent News

اینجا هشتمین وادی است

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

من ، در وادی هشت هفت شهر عشق عطار هستم !


وادی هشت ،هفت شرط دارد ، و هر شرط هفت شهر !


به وادی هشتم که میرسی ، کویر می بینی


شب میشود


و تو پر ستاره می شوی


وادی هشت ، هفت گام سکوت دارد


هر سکوت با صدای نفس هایش آمیخته


وادی هشت بی معشوق است


معشوق در تو ذوب شده است و تو در او


و دیگر نمیدانی ، آنکه در هشتمین وادی قدم برمیدارد تویی یا معشوق؟


معشوقی که هست و نیست


معشوقی که نمیدانی از کی بوده ؟شروع یادش به خاطرت نمی آِید


مثل اینکه همیشه بوده


و نیز همیشه خواهد بود


در وادی هشت ، معشوق آینه توست


و شاید هم ، همه چیز آینه اوست


در وادی هشت ، تو بین دو وادی هستی : هفت و نه !


آه چه سنفونی زیبایی دارد ترکیب این دو عدد


میپرسی چگونه مرا راه به اینجا شد ؟


ساده است !


هفت آه کشیدم ... آه


هفت پاره شدم


با هفت سایه !


و هفت بار صدایش زدم


صدا زدم : بیا ،


مرا بیش از این تاب دوری نیست


و تو ، به ناگاه آمدی


شاید هم در لحظه زاده شدی


...


در وادی هشت ، تو با خود تنهایی


با تمام خود هایت


هم آنها که میشناسی و هم آنها که غریبه اند


وادی هشت نه در آسمان است و نه در نا کجا آباد


شروع خاکش کویر است


و آخر خاک ...


نمیدانم


شاید آخرش چشم های تو باشد :


آخر پایان هر خشکی ، دریاست


در وادی هشت ، رابط ما دیگر کلام نیست


تو ذهن مرا میخوانی


و لبخندت ، تنها ، برای پاسخ کافیست


در وادی هشت ، من هفت ساله ام


اینجا وادی هشت است : جایی که عطار ندید !


 


-----------------------------------------------------


پی نوشت ١:


هفت شهر عشق عطار در کتاب منطق الطیر :


 طلب ، عشق ، معرفت ، استغنا ، توحید ، حیرت ، فنا


پی نوشت ٢ :


امروز هفت روزه که یه نی نیه جدید دنیایی شده ... الان هنوز یه نقطه هم نیست ، اما ما انسان میخوانیمش ...


نی نی ای که الان شاید قد یه نقطه ای ، امیدوارم وقتی اومدی تو این دنیا دلت نخواد زود تر برگردی !


وقتی اومدی همه چیو ببین ... همه چی ... بد ها ، خوب ها ، زشت و زیبا ... اما اگه بتونی عشق روهم ببینی ، میفهمی که همه چیز یکی است و من و تو و همه ی همه ها تنها یکی هستیم ...


نی نیه کوچولو ، هنوز نمیدونم دختری یا پسر ، اما هر چه بودی ، آزاد باش و آزاده


دلم میخواد ایجا به مادر اون نی نی که از بچگی همدمم بوده تبریک بگم ،


عزیزم این همه جرات ، این همه مسئولیت و این همه حس شیرین همراه همه اونها :


مادر شدنت ، مبارک


 

12 نظرات:

... گفت...

...???

پيمان گفت...

همچنان زيباست
همين!!

Pourya گفت...

سلام خوبی؟؟
اپ زیبایی بود ولی این وسطا لیقت داشتن هم مهمه در عشق!!!
مبارک ورودش به این دنیای گنگ پیشاپیش...

Pourya گفت...

سلام
به یه بهانه ای به اپم سر بزن
من اپممممممممممممممم

الهام خضرایی منش گفت...

ممنون

همه کس و هیچکس گفت...

سلام مهدیه ...
مثل این چند وقت قشنگ و گیرا نوشتی ...
دوست دارم اینجوری بخونم ..........
مرسی ....
شاد ...................................................

زهره گفت...

آدرس جدید وبلاگم:
zemestanesabz.blogfa.com

ham dame bachegiha گفت...

mamnun khaleye mehrabunesh....miduni ke nayumade asheghe khalashe chon man asheghe toam.omidvaram 7shahre eshgho betune be marefati barese ke dark kone

محمد گفت...

خدا کنه به قول تو نی نی ها بودن رو تجربه کنن... من که میترسم از افزوده شدن کودکی به این دنیای نامرد...

آنشرلی گفت...

.....
دوباره دست به قلم شدم و از روزای دخترونم نوشتنم
از حال و روز این چند وقتم نوشتم
از روزای سختی که گذشتن نوشتم
از تموم احساسات دخترونم نوشتم
نوشتم که از حالم با خبر بشی خانوم همسایه
منتظرتم که بیای به روزای دخترونم
شاد باشی

تورج ناخدا گفت...

گاه می اندیشم
که چه موجود بزرگی هستیم و چه تقدیر حقیری را تسلیم شدیم و چه تسلیم بزرگی را هستی گفتیم
خوردن و خوابیدن
و خرامیدن و خنیاگری خود را خوشنود شدن
کاش در کالبدم معده نبود
و گلویم تنها جای آواز و بیان بود نه بلعیدن نان
کاشکی همواره کسب نان مثل هوا آسان بود
کاش تن پوشم با من متولد میشد
مثل پر با طاووس
مثل پولک به تن نرم و لطیف ماهی
کاش ما اهل طبیعت بودیم
حال و هواي زيبائي اين  دلنوشته ها داشت و من ...
سكوت مي كنم اين بهترين تعريف است

حامد گفت...

ای کاش حتی اولین وادی هم وجود داشت .

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.