Recent News

نشونه ی پایان

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

و مرگ ... نقطه ، ته خط.


به این ملموسی تا بحال حسش نکرده بودم ...


اینقدر نزدیک


اینقدر رها و آرام


مثل بوسه ای کوچک ، بر گونه ی خیس بهار ...


حتما اون لحظه صدای پاشو شنیده ، لبخندی زده و به این زندگی به تلخی خندیده


و حتما خوشحال بوده که بالاخره تمام شد ...


راستی ، ما برای کی گریونیم ؟ برای خودمون ؟ برای مونده و یا واقعا برای رفته ها ؟


برای غم دل ؟ برای دلتنگی ؟ برای نگاهی که بود و نموند و ثابت شد ؟


برای کوچیکی این دنیا ؟ یا برای غربت صدا ها ؟


مثل گلی که پژمرده میشه ، امروز هست و فردا نیست ، زندگی همینه ...


" از آن تبار خود شکن ، تو مانده ای و بغض من "


امروز خودش هست و هیچ کس یادش نیست و حال خودش نیست و یادش همیشه با همه هست ! مسخره است ؟ یا واقعیت ؟ نمیدونم ...


همیشه ترسیده ام ، از این زندگی ، از این بودن


از موندنم هم ترسیده ام ، از تنهایی


همیشه تنها و همیشه گریزون از تنهایی !


ما هم مثل خواب های فروغ همیشه از ارتفاع ساده لوحی خود پرت میشیم و ... باز هم بیدار نمیشیم !


وقتی چیزی موندنی نیست ، وقتی نگاه و صدا خاطره است و وقتی زمان رو نداری ...


چه کنم با این دل ؟


همه ی فریاد ها تو سکوت خفقان آور بغض تو خفه شدند ...


همه ی همه هیچ شد و هیچ از تهی بودنش تو آینه خجالت کشید !


همه منتظر یه دست و یه نشونه و یه کمک ...


و تو ...


خونسرد


خونسرد خونسرد خونسرد !


چه دلی داری ای خدا ؟!


خدا دلم میخواد بدونم به کجا رسید که پایانش رو امضاء کردی ؟


اصلا آیا واقعا همه چیز حساب و کتابی و بقایی دارند ؟!


چقدر دور این مدور دور زدیم و بازبرگشتیم به همون جا که خدایا فقط تویی و تویی و تو !


چقدر خودخاهی که با این همه غم و رنج و مصیبت دوست داشتنتو ثابت میکنی ؟!


از همه ی خستگی هام خسته ام .


یه عالم راه رو بری و بری و بری و در آخر یه بن بست تهش پیدا کنی که توش خودت گم شی و فقط خلا باشه و خلسه !


و من ...


منتظر و بی تاب ...


من پایان رو با تمام وجود خواهم بویید و در حسرت عطر بهار نارنج تمام نگاه ها رو پر میکنم و تمام تمناها رو وصال !


دشت های استغنا رو طی میکنم و آرامش رو با تمام وجودم تو وجودت حس میکنم .


و گم میشم ...


در فضایی بی پایان که تو خواهی ساخت ...


خدایا ، تو که فقط نشونه میفرستی از پایان ، پس حداقل راه آغاز رو هم نشون بده ...


 


 

4 نظرات:

آنسوی مه در مالزی گفت...

این وبلاگ برای 18 سال به بالا بسیار مفیده است که آینده ای زیبا برای خود بسازد. آدرس ما را جائی داشته باشید.

رامیم گفت...

یک نظرسنجی متفاوت:

به خاطر کدام خدمت دولت نهم دوباره به دکتر محمود احمدی نژاد رای دهیم؟

http://blog.ramim.ir/?page_id=236

پدرام گفت...

به پرواز و اوج گرفتن عقاب تا حالا فکر کردید ؟

م... گفت...

نازنینم. می دونی میشه خیلی ساده با خدا حرف زد و خیلی هم پیچیده؟
بهتره هر جور که باهاش حرف می زنی اما درست و روراست حرفت رو بزنی...
با خدا راحت حرف بزنو بدون مقدمه. بهش بگو ازش چی می خوای. راحت بگو راحت می ده بهت.
اما اولش باید با خودت رو راست باشی. باید تکلیف خودت رو بدونی که چی ازش می خوای.

هرگونه نسخه برداری تنها با اطلاع به نویسنده مجاز میباشد. با پشتیبانی Blogger.