از قدمتم
سال ها میگذرد
سال هایی طولانی
قلبم هنوز می زند
و من ،
بر خلاف تلاش پیوسته او ،
خسته ام
درونم خسته است
اما ، نفس هایم همچنان می آیند و می روند
صدایم از تنهایی
قهر کرده است
و از حنجره ام بیرون نمی آید
التماسش میکنم:
حرفی بزن
بگذار من هم تنها نباشم
بگذار حداقل با خودم باشم ، تا تنها نمانم
اما ...
صدایم سال هاست که با من قهر است
کمی کمتر از قدمتم !
گاهی غبطه میخورم
به آنها که سکوتشان را فریاد میزنند
گاهی با زبان ، گاهی با دست ها....
میخوانند ، ساز میزنند ...
آه از دمی که بی وفا بگذرد
آه از دردی ،
" کان را دوا نباشد "
آه از هم سخنی که همدل نباشد
آه از روزهایی که در بی خبری گذشتند
آه از قدمت بی حاصل !
امروز ، سال هاست که از من میگذرد
امروز ، روزگاری است که مردمانش
از بی عشقی
" روز عشق " را جشن میگیرند
و در همین روزگار است که
من در عزلتی بی پایان
" نور " میجویم
آری همین روزگار است
که هر ثانیه اش
سال ها مرا پیر می کند
....
١۴ FEB
١١.٣۵ شب
13 نظرات:
بله این حقیقت است "روزگار بی عشق"
و به قول تیام جون باید "سگ سکوت" گرفت!!
من به روزم یه سری بزن...
آری همین روزگار است
سلام ... این تلفظ قدمت چقدر سخته..!!!
سلام.. نیستی ؟؟؟؟
چقدر ملموس بود... و این قسمت اوج شعر بود:
امروز ، روزگاری است که مردمانش
از بی عشقی
" روز عشق " را جشن میگیرند
آدرسم عوض شد ...
,,,
سلام دوست عزیز وب قشنگی داری فقط آهنگ کم داره نظرت چیه؟
نیستی گلی!!!!!!!!
سلام .......
نیستی؟؟!!
هر روز برای کسی که حتی عاشق نیست اما عشق رو درک کرده و واسش تعریف شدست روز عشقه...
ارسال یک نظر