یاد دارم در غروبی سرد سرد،
میگذشت از کوچه ما دوره گرد -
داد میزد کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم -
کاسه و ظرف سفالی میخرم
گر نداری،
کوزه خالی میخرم-
اشک در چشمان بابا حلقه زد،
عاقبت آهی کشید، بغضش شکست-
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت: آقا سفره خالی میخرید؟
11 نظرات:
خیلی زیبا ، به دلم نشست
خیلی قشنگ بود
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
خیلی خیلی ممنون
محبت کردید
سلام خوشحالم كه به وبلاگم سر مي زنيد و پيغام مي گذاريد. چند روزي سرم خيلي شلوغه يك كمپين تبليغاتي براي يكي از شركاتهاي بزرگ دارم مي نويسم.كلاس هاي كارافريني از يك طرف، مشاوره از طرف ديگه و پروژه جديد فروش بسته سي دي آموزشي بازاريابي كه در وبلاگ ديدن. ايشااله از اواسط شهريور هم كه دانشگاه . راستي كي از تركيه بر مي گردين؟
سلام دختر فروردینی ...
مرسی ......
شعر قشنگی بود ..
شاد ...........................
دل چسب و زیبا طبق معمول
سلام خانومي
وبلاگمو با نامه اي به عروسکم آپ کردم
اگه تو هم فکر ميکني عروسکا حرفامونو ميفهمن بيا تو وبلاگ دخترونم و حرفاتو به عروسکت بگو
يه وقت فکر نکني ديوونه شدم که با عروسکم حرف ميزنم
عروسک من خيلي چيزا ميدونه ... عروسک تو چي ؟
من به عروسکم يه قولايي دادم ... بيا بخونش
منتظرتم با دلي دخترونه
dus daram vasam az zaminei ke gozashti benevisi
خیلی قشنگ بود
دکتر شریعتی...
من عاشقشم.
ارسال یک نظر